سرداری که حاج قاسم اجازه نمیداد پشت در اتاقش منتظر بماند | شوخی رهبری با پدر موشکی مقاومت | روایتی جالب از تعیین وظایف سردار قاآنی برای سردار حجازی
تاریخ انتشار: ۲۴ فروردین ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۴۷۷۹۲۳۵
به گزارش همشهری آنلاین به نقل از فارس سیدمحمد حسینزاده حجازی، جانشین فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران ۲۹ فروردین سال گذشته بر اثر عوارض شیمیایی ناشی از جنگ تحمیلی به شهادت رسید.
سردار حجازی پس از ورود به سپاه پاسداران در کردستان علیه دشمنان انقلاب اسلامی جنگید و پس از آن از خاک میهن اسلامی در برابر حزب بعث عراق دفاع کرد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
حجازی خود را در برابر مظلومان جهان مسؤول میدانست و تا پای جان برای تحقق منویات رهبری تلاش کرد. شاید بسیاری از مردم ایران شناختی از این سردار بزرگ اسلام نداشته باشند، اما فرماندهان رژیم صهیونیستی، سردار حجازی را به واسطه دفاع از مظلومان فلسطین، لبنان و سوریه بیش از مردم کشورمان میشناختند و او را یکی از سرسختترین و مدبرترین نیروهای مقابل رژیم صهیونسیتی میدانستند.
در آستانه نخستین سالگرد شهادت سردار حجازی با حجتالاسلام «علی شیرازی»، نماینده سابق ولیفقیه در نیروی قدس سپاه به گفتوگو نشستیم که مشروح آن را در ادامه میخوانیم:
شهید حجازی از ورود به سپاه تا حضور در جبهه مقاومتشما چگونه با سردار حجازی آشنا شدید؟
سردار حجازی از سال ۱۳۵۸ در اصفهان وارد سپاه شد و اکثر قریب به اتفاق افرادی که در آن سال وارد سپاه شدند، یک دوره در کردستان بودند و بعد وارد جنگ تحمیلی شدند. انقلاب اسلامی روز ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ پیروز و غائله کردستان از ۲۳ بهمن ۱۳۵۷ شروع شد. دشمن سریع وارد عمل شد تا انقلاب را شکست دهد. زمانی که انقلاب ما نوپا بود، دشمن به ما حمله کرد. آن روز دشمنان نتوانستند انقلاب را بشکنند. امروز که به طریق اولی نمیتوانند.
وقتی ایشان وارد سپاه شد، به کردستان رفت و مدتی در کردستان و بعد آذربایجان غربی بود. بعد هم که در سال ۱۳۵۹ جنگ شروع شد، سردار حجازی از کردستان به جنوب آمد و در جاهای متعددی فعالیت داشت؛ از جمله قرارگاه قدس. سردار حجازی در مقطعی جانشین فرمانده قدس بود و فرماندهی هم بر عهده آقای عزیزجعفری بود.
پس از جنگ تحمیلی سردار حجازی به تهران آمد و از سال ۱۳۷۶ فرمانده نیروی مقاومت بود و ۱۰ سال در این سمت فعالیت داشت. از سال ۱۳۸۶ هم فرمانده نیروی مقاومت بود و سال ۱۳۸۶ که سردار عزیزجعفری فرمانده نیروی سپاه شد، او جانشین فرمانده سپاه معرفی و پله به پله رشد کرد. بعد از سپاه، در مقطعی معاونت آماد ستاد نیروهای مسلح بود و در مقطعی هم در بسیج فعالیت داشت.
شهید حجازی حامی حرکت نظام علیه تکفیریها در سوریه بودسال ۱۳۹۰ من به نیروی قدس آمدم و او سال ۱۳۹۳ وارد نیرو شد. من با آقای حجازی بعد از جنگ تحمیلی آشنا شدم. البته ممکن است در جنگ ایشان را دیده باشم، اما آشنا نبودیم. بعد از پایان دفاع مقدس، من جانشین نیروی دریایی سپاه بودم و به همین واسطه، در جلساتی در سال ۷۰ با آقای حجازی آشنا شدم، اما تا سال ۱۳۹۳ ارتباط کاری مستمری با هم نداشتیم. آشنایی ما از سال ۱۳۷۰ بود، اما ارتباط مستمر در نیروی قدس از سال ۱۳۹۳ شکل گرفت.
شهید حجازی اقدامات مهمی در لبنان انجام داد و از حرکت نظام علیه تکفیریها در سوریه حمایت میکرد. بعد از شهادت سردار سلیمانی، سردار قاآنی ۱۳ دی ۱۳۹۸ به عنوان فرمانده نیروی قدس منصوب و آقای حجازی به عنوان جانشین فرمانده نیروی قدس معرفی شد. سردار حجازی در مدیریت نظامی بالا آمد. در مقطعی فرمانده نیرو بود و امروز کاری ندارم که نیروی قدس چقدر در دوره فرماندهی حاج قاسم درخشیده است، اما نیروی قدس، نیروی مقاومت بسیج، نیروی دریایی، نیروی هوایی و نیروی زمینی، پنج نیروی سپاه پاسداران بودند که سردار حجازی فرمانده یک نیرو بود. بعد از نیروی مقاومت، جانشین فرماندهی سپاه شد.
بعضیها در تشکیلات نظامی معتقدند که نمایندگی ولی فقیه از امور نظامی جداست. اما آقای حجازی چنین عقیدهای نداشت و برای همین هم من از سال ۱۳۹۳ تا ۱۳۹۹ در نیروی قدس با آقای حجازی چنین مشکلی نداشته و بسیار راحت بودم. حتی بعضی اوقات که او تماس میگرفت به اتاق من بیاید، خودم را زودتر به اتاقش میرساندم.
سردار حجازی دانش موشکی را به فلسطین بُرد، نه موشک راسردار حجازی را پدر موشکی حزب الله لبنان مینامند. چرا چنین لقبی به او دادهاند؟
سردار حجازی حامی حزب الله و همیشه در میدان نبرد بود و اثرگذاری زیادی در جبهه مقاومت داشت. او در سوریه، لبنان و هر جایی که بود، به مسأله فلسطین توجه داشت و به نیروهای حزباللهی فلسطین و غزه توجه میکرد.
فلسطین برای ما مساله اصلی است. وقتی رهبر معظم انقلاب دستور علنی دادند که باید هم غزه و هم کرانه باختری را تجهیز کنیم، همه نیروها برای اجرای این فرمان وارد میدان شدند. در غزه امکان ارسال سلاح نیست، اما این امکان وجود دارد که دانش را به مردم آنجا انتقال داد. سردار حجازی به همراه حاج قاسم برای مقاومت و شکست رژیم اشغالگر قدس تلاش کردند و با توجه به اینکه امکان ارسال تجهیزات به نوار غزه وجود نداشت، آنها دانش موشکی را به آنجا منتقل کردند که در این رابطه سردار حجازی سهم عمدهای داشت. جمهوری اسلامی برای حزب الله ماهی نگرفت، بلکه به آنها ماهیگیری آموزش داده است. به همین واسطه، امروز دست مردم غزه و کرانه باختری پرتر از قبل است. زمانی دست مردم فلسطین برای جنگ با رژیم صهیونیستی سنگ بود، اما امروز جنگِ موشک است و در آینده مردم غزه امیدواریم پهباد بسازند و با افزایش دانش در همه زمینهها به عمر رژیم صهیونیستی پایان دهند.
به لطف خداوند امروز در درون اسرائیل غاصب تزلزل و وحشت عجیبی ایجاد شده است و حتی تحلیلگران معتقدند که سقوط رژیم اشغالگر قدس زودتر از تاریخی که رهبر معظم انقلاب فرمودند، اتفاق خواهد افتاد.
بسیاری این شهید والا مقام را فردی متواضع و البته بیریا میدانند و کمتر درباره او مطلبی بیان شده است. از ویژگیهای شخصیتی سردار حجازی برایمان بگویید.
سردار حجازی سال ۱۳۳۵ متولد شد و سال ۵۸ به سپاه پیوست. زمانی که ۲۳ سال داشت به کردستان رفت و در عملیاتهای مختلف حماسه آفرید. پس از آن، جنگ تحمیلی آغاز میشود. در آن زمان آقای حجازی جانشین قرارگاه قدس نیست، بلکه نیرویی در جبهه است و ایثارگری میکند و در عملیاتهایی حضور دارد تا به جانشین قرارگاه قدس میرسد. همیشه شجاعتش بارز بود. او بعد از جنگ وارد نیروی مقاومت میشود.
سردار حجازی برای دفاع از انقلاب در دوران ریاست جمهوری خاتمی تمام قد ایستادسالها به ویژه از ابتدای انقلاب اسلامی، بسیج مورد هجمه بود. در سالهایی که آقای حجازی فرمانده بسیج بود، بسیج مورد هجمه شدیدی قرار داشت. سال ۱۳۷۶ که آقای خاتمی رئیس جمهور شد، مباحث ضدانقلاب، عمیق و مطبوعات، علیه نیروهای انقلابی کار میکردند و هجمه وسیعی به مردم انقلابی شد. در این دوران آقای حجازی برای دفاع از انقلاب اسلامی سینه سپر کرد و تمام قد ایستاد. بعد به لبنان رفت. سال ۱۳۹۳ که به لبنان رفت، ۵۸ سال داشت. معمولا در این سن و سال افراد بازنشسته شده و به کارهای دنیوی خود میپردازند. اما سردار حجازی همچنان در میدان بود. او در دورهای در میدان نبرد نرم و بعد در میدان جنگ سخت بود.
در مقطعی سردار حجازی، فرمانده سردار قاآنی بود؛ زمانی هم برعکس این بود. بین سردار قاآنی و سردار حجازی اما رابطه فرمانده و فرمانبر حاکم نبود. چندین بار به آقای حجازی گفتم که وظایفت مشخص شده؟ ایشان گفت: سردار قاآنی وظیفه برایم مشخص نکرد و گفته است هر کاری صلاح میدانی، انجام بده. چنین رابطهای بین سردار قاآنی و سردار حجازی بود.
برای سردار حجازی تقسیم بندی ظواهر دنیوی مهم نبود و اصل، تحقق فرمان رهبری و انجام امور روی زمین مانده بود. وقتی سردار قاآنی جانشینی نیروی قدس را به او پیشنهاد داد، راحت پذیرفت و مشغول به کار شد. در حالی که پیش از این خودش فرمانده یک نیرو بود. سردار حجازی تواضع خیلی بالا و در مباحث مختلف نظامی تبحر زیادی داشت. او یک نیروی مؤثر بود. چه در سپاه و چه در نیروی مقاومت یا نیروی قدس و سایر مسوولیتها با شناخت و آگاهی عمل میکرد. برای همین هم نه تنها رزمندگان نیروی مقاومت و نیروی قدس، بلکه حزب الله هم علاقه زیادی به او داشتند.
شوخی رهبری با شهید حجازی: «آقای حجازی هنوز شهید نشدهای؟»شما در بسیاری از دیدارهای فرماندهان با رهبر معظم انقلاب حضور داشتید. رابطه شهید حجازی با حضرت آقا به چه صورت بود؟
ارتباط سردار حجازی با رهبر معظم انقلاب عمیق بود. در برخی دیدارهای خصوصی نوع برخورد حضرت آقا با سردار حجازی جالب بود. گاهی رهبر معظم انقلاب شوخی میکردند و میفرمودند: «آقای حجازی هنوز شهید نشدهای؟ هنوز زندهای؟» عشق آقای حجازی به حضرت آقا هم غیرقابل انکار بود. او دلبسته انقلاب و امام بود. رفتنش هم حقیقتا حادثه جبران ناپذیری برای سپاه و کشور به شمار میرود.
فرماندهانی مثل سردار سلیمانی و حجازی دائم دغدغه میدان داشتند و در میدان بودند. آنها میدانی را انتخاب کرده بودند که سختترین میدان بود. سردار حجازی در لبنان از حزب الله حمایت میکرد و کارهای مستشاری متعددی انجام میداد. هیچ وقتی فکر نمیکردم که سردار حجازی برود و من باشم و درباره او حرف بزنم.
حاج قاسم اجازه نمیداد سردار حجازی پشت در اتاقش منتظر بماندسردار حجازی و حاج قاسم در برههای به صورت مستقیم با هم در خط مقاومت حضور داشتند. رابطه این دو شهید بزرگوار چگونه بود؟
سردار سلیمانی و حجازی با هم ارتباط صمیمی داشتند. سال ۱۳۷۶ و قبل از آن، وقتی سردار حجازی در قرارگاه قدس است، لشکر ثارالله زیر نظر قرارگاه است. یعنی سردار حجازی فرمانده حاج قاسم بود. سال ۱۳۸۷ که حجازی جانشین فرمانده کل میشود، باز هم حاج قاسم زیر نظر حجازی است. زمانی که سردار سلامی، فرمانده سپاه میشود، آقای سلامی سرتیپ بود و حاج قاسم سرلشکر. از نظر درجه حاج قاسم بالاتر بود، اما از نظر جایگاه پایینتر. با این وجود، هیچگاه حاج قاسم نمیگفت چرا باید از کسی که درجه پایینتری دارد، فرمانبرداری کنم. البته در آن دوران که آقای سلامی فرمانده کل شد، حاج قاسم برایم تعریف کرده بود که نزد سردار سلامی رفته و به او گفته است که من مطیع و در اختیار شما هستم.
حالا با این روحیه، سردار حجازی زیر نظر حاج قاسم آمده است. اما رابطه آنها طوری بود که اصلا کسی فکر نمیکرد حاج قاسم، فرمانده سردار حجازی است. در عکسهای سردار حجازی و حاج قاسم نیز این رابطه مشخص است که چطور دست بر گردن هم هستند. حاج قاسم به حجازی عشق میورزید. همین عشق را نیروهای تحت امر حجازی به او داشتند. این جبهه دلی است.
وقتی سردار حجازی به تهران میآمد و با حاج قاسم جلسه داشت، هیچ زمان ندیدم حاج قاسم با آقای حجازی به عنوان نیروی تحت فرمان نگاه کند، بلکه با کمال احترام رفتار میکرد. در جلسات خصوصی، بسیار خودمانی بودند و برخوردشان عاطفی بود نه کاری. شاید برخی افراد پشت در اتاق حاج قاسم برای جلسه یا صحبتی معطل شده باشد، اما سردار حجازی هیچ وقت برای دیدار با حاج قاسم منتظر نبود.
رابطه سیدحسن نصرالله با شهید حجازیشما در جلساتی که سردار حجازی با سیدحسن نصرالله هم داشت، حضور داشتید. گفته میشود که سیدحسن نصرالله به عنوان دبیرکل حزبالله لبنان علاقه زیادی به سردار حجازی داشته است. از نوع ارتباط و علاقه سیدحسن نصرالله برایمان بگویید.
ارادت سیدحسن نصرالله به سردار حجازی در نگاه او آشکار بود. چند جلسه با سردار حجازی به دیدار سیدحسن نصرالله رفتم. وقتی او سردار حجازی را نگاه میکرد، علاقه و محبتی در نگاهش موج میزد. سیدحسن از حضور سردار حجازی لذت میبرد و دوست داشت به صورت ویژه از او پذیرایی کند. محبت خاصی بین آنها بود. این عشق به نظر من فقط به خاطر حمایت از حزبالله نبود. بلکه نیروهای حزبالله رشادتهای سرداران ایرانی به ویژه سردار حجازی در نبرد را دیده بودند و برای همین هم شیفته او شدند.
سیدحسن نصرالله به شجاعت و ایثار او افتخار میکرد. از طرفی هم سردار حجازی حاضر بود که جانش را بدهد، اما حزب الله بماند. تمامی نیروهای حزبالله عاشق سردار حجازی بودند، نه فقط سیدحسن نصرالله. سردار حجازی روحیه جهادی و مقتدری داشت که در مدت فعالیتش در لبنان توانسته بود بسیاری از نیروهای حزب الله را جذب خود کند. یاد این شهید بزرگوار همیشه در دل نیروهای مقاومت زنده است و امیدواریم که راهش نیز پررهرو باشد.
کد خبر 669505 برچسبها دفاع - سپاه پاسداران لبنان - سید حسن نصرالله سردار اسماعیل قاآنی سردار حجازی قاسم سلیمانی لبنان - حزب اللهمنبع: همشهری آنلاین
کلیدواژه: دفاع سپاه پاسداران لبنان سید حسن نصرالله سردار اسماعیل قاآنی سردار حجازی قاسم سلیمانی لبنان حزب الله رهبر معظم انقلاب نیروهای حزب الله سیدحسن نصرالله جانشین فرمانده سردار حجازی سردار حجازی انقلاب اسلامی فرمانده نیروی سپاه پاسداران آقای حجازی فرمانده نیرو نیروی مقاومت قرارگاه قدس سردار قاآنی جنگ تحمیلی شهید حجازی نیروی قدس حاج قاسم سال ۱۳۹۳ سپاه شد
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.hamshahrionline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «همشهری آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۴۷۷۹۲۳۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
عجیب ترین فرمانده جنگ ایران و عراق /جانشین سپاه خرمشهر و دوست نزدیک سردار سلیمانی را بیشتر بشناسید
به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، احمد فروزنده از فعالین سیاسی و مبارزین علیه رژیم پهلوی، از فرماندهان سپاه خرمشهر در زمان فرماندهی شهید جهانآرا و شهید عبدالرضا موسوی و از یاران نزدیک به سردار شهید حاج قاسم سلیمانی، به مناسبت سالروز شهادت سید عبدالرضا موسوی جانشین سپاه خرمشهر،در گفتگویی با جماران، به بیان خاطراتی از این همرزم شهیدش پرداخته است.
مشروح این گفتگو را در ادامه میخوانید؛
آقای فروزنده، از چه زمانی و چگونه شما با شهید سید عبدالرضا موسوی آشنا شدید؟
آقای عبدالرضا موسوی از برادران قبل از انقلاب بود. آشنایی ما نیز به قبل از پیروزی انقلاب اسلامی بر میگردد. فکر میکنم با ایشان در مسجد امام صادق(ع) خرمشهر در قبل از انقلاب با ایشان آشنا شدم. از مسجد امام صادق، مسجد آیت الله خاقانی بود. مسجد فعالی بود و هنوز اینگونه است. تمرکز نیروهای مذهبی – انقلابی در این مسجد بود.
حدوداً مربوط به چه سالی است؟
سال ۱۳۵۵ که بنده نیز در همان سال به زندان رفتم.
بازداشت توسط ساواک؟
بله. بازداشت تا سال ۵۷. دو سال و نیم زندان بودم. قبل از این موقع یعنی به سال ۵۳-۵۴ بر میگردد.
آیا شهید موسوی هم از مبارزین علیه رژیم پهلوی پیش از پیروزی انقلاب بودند؟
بله از قبل از انقلاب.
وابستگی سیاسی به جناح و یا گروهها و سازمانهای خاصی را داشتند؟
آن زمان حزب خاصی نبود. همین بچه های مذهبی که در داخل مسجد فعال بودند. داخل خرمشهر یک گروه سیاسی هم بود که به جایی وصل نبود؛ یعنی شورای مرکزی و یا نهاد بالا دست نداشتند. همگی مقلد حضرت امام بودند. همین. نه بیشتر از این. شکل کار به این صورت بود. اینگونه نبود که سازمان و تشکیلات باشه و به بالا وصل باشند.
اما سازمان مجاهدین (منافقین) نفرات زیادی را جذب کرده بود.
بله؛ اما بچههای خرمشهر به هیچ کدام از اینها وصل نبود چون شرایط اجتماعی خرمشهر جوری نبود که با آن جریانات وصل باشند. آن سازمانها اساساً دسترسی مناسبی نداشتند که بخواهند نیروهایی را در شهر دور افتادهای مثل خرمشهر شناسایی کنند. اینگونه نبود. هر کس در منطقه خودش فعالیت میکرد. شاید در دانشگاه کسی ارتباط داشته است. وقتی دوستان به دانشگاه رفتند این ارتباطات در دانشگاه برقرار شده باشد. آن هم نه باز با سازمان های معروف و بزرگ که نام بردید، از بچههای انقلابی که توی خود دانشگاه چمران اهواز، جندی شاپور بودند. آدم از شهرهای مختلف مثلاً از تبریز و تهران آمده بودند داخل دانشگاه، از قضاء سیاسی نیز هستند یکدیگر گروهی تشکیل میدهند برای برگزاری اعتصابات و فعالیتهای سیاسی.
ارتباط شما از چه زمانی با شهید موسوی مستمر شد؟
آقا محسن پیش از پیروزی انقلاب اسلامی ایشان را میشناخت؛ بعد از شهادت شهید جهان آرا لحظهای برای جانشینی ایشان درنگ نکردند و شهید موسوی را جایگزین کردند
از وقتی وارد سپاه شدیم؛ چون جنگ شکل گرفته بود. خانه و زندگی ما در معرض تهاجم دشمن بود و خانوادهها از خرمشهر بیرون رفته بودند. در این دوران همواره با هم بودیم. ایشان مدتی عضو شورا بود و بعد از شهادت جهان آرا به عنوان فرمانده سپاه خرمشهر منصوب شد و من هم به در واحد اطلاعات مشغول خدمت بودم.
شهید موسوی نیروی معروفی در خرمشهر بود. چون انسان شناخته شده، متدین و انقلابی بود و جزو نیروهای شناخته شده قبل از انقلاب بود؛ عضو شورای فرماندهی سپاه خرمشهر شد و سپس معاون و پس از شهادت جهان آرا، فرمانده سپاه شد. روال طبیعی اینطور بود. از جایی نفرستاده بودند او را که بیاید و پناهنده بشود. از بچههای خرمشهر بود که با بقیه سپاه را تشکیل دادند.
از نظر روال کاری، شهید موسوی جایگاه فرماندهی شپاه خرمشهر راپیدا کردند؛ همان که شهید جهان آرا فرماندهاش بود. شهید جهانآرا به دلیل ارتباطاتی که آن موقع داشت با خود آقا محسن بعد با محسن رفیق دوست، کسانی که در تهران کار فرماندهی سپاه را داشتند لذا فرد مطرح و جا افتادهای بود؛ عمدتاً آن هم به دلیل فعالیت سیاسی که قبل از انقلاب آنها با یکدیگر داشتند.
از مقطع جنگ شروع بکنیم؛ شهید موسوی تمام آن ۲ سالی که پس از جنگ در قید حیات بودند خود خرمشهر و در همان منطقه خرمشهر، آبادان فعالیت می کردند؟
درمورد شهید موسوی من اینگونه به یاد میآورم که ایشان دانشجو رشته طب بودند؛ همزمان در سپاه خرمشهر هم فعال بودند و عضو شورا بودند و پس از اینکه جنگ شد دانشگاه ها تعطیل شد، دانشگاه اهواز هم تعطیل شد- ایشان آمدند به طور کامل و تمام وقت در جبهه و جنگ و سپاه خرمشهر حضور داشتند. خود ما هم قبلاً آموزش و پرورش درس می دادیم.
ولی بعدها مامور به سپاه مامور شدیم اما ایشان عضو شورا فرماندهی سپاه خرمشهر بود و پس از اینکه شهید جهانآرا در آن حادثه سقوط هواپیما در کهریزک به شهادت رسید توافق شد،که ایشان فرمانده شوند و از آن به بعد ایشان فرمانده سپاه خرمشهر شد و مسیر جنگ و مسیر تعالی سپاه خرمشهر و توسعه وضعیت نیروهای سپاه و غیره در دستور کار همه بود، ایشان هم خب فرمانده بود و طبعاً به دنبال این بود که سپاه خرمشهر ظرفیت خود را افزایش دهد. علیرغم اینکه یک زمانی در خرمشهر فشنگ و گلوله و اسلحه و کلاش برای دفاع نبود، سپاه خرمشهر با درایت ایشان و با همکاری دیگران توانست توپ و خمپاره تهیه کند.
واحد ۱۰۶ داشته باشد؛ سپاه خرمشهر در دوره شهید جهانآرا و در دورهای که ایشان فرمانده بودند، هم ما واحد خمپاره انداز ۸۱ و ۱۲۰ در داخل خرمشهر داشتیم. واحد ۱۰۶ توپ هایی هستند که روی خودرو های جیپ سوار می شوند و معمولاً هم برای زدن ابزار و ادوات نظامی سنگین دشمن هست. کل پرسنل سپاه خرمشهر ۳۰۰ نفر هم نبود، اما ما نزدیک ۱۰-۱۲ تا ۱۰۶ داشتیم. این در عملیاتها مهم بود. معمولاً در عملیاتهایی که انجام میشد، نیروها واحد ۱۰۶ شان حرکت میکردند. این نتیجه درایت خود شهید جهان آرا و بعدش سردار موسوی و دیگر دوستانی که بودند بود.
علیرغم اینکه نیروهای سپاه خرمشهر به درگیریهای چریکی معروف بودند، اما به سرعت توانستد واحد های خمپاره انداز و ۱۰۶ را راه بیاندازند و توپخانه راه اندازی کنند.
همه این تجهیزات از ارتش عراق غنیمت گرفته شده بود؟
بله همگی غنیمتی بودند. توپ ۱۵۵ که یک توپ خیلی بزرگ است هر گلوله اش ۴۵ کیلو وزن خود گوله است.کارهای بسیار بزرگی در دوره ایشان انجام شد که بازدهاش در عملیات آزاد سازی خرمشهر وجود داشت که همه این ابزار و ادوات را به شکل یگانی، بچه های خرمشهر داشتند با فرماندهی، درواقع فرمانده ما، فرمانده سپاه خرمشهر آقای شهید جهان آرا و شهید موسوی بودند ولی یگانی که در آن زمان تشکیل شد، تیپ ۲۲ بدر آقای شهید موسوی اینجور اختیار کردند که خودش سمتی نداشته باشد و آقای عبدالله نورانی را فرمانده تعیین کرد ولی خودش در تمام کش و قوسیهای مربوط به جنگ و عملیات و محدوده عملیات و اجرای عملیات حضور فعال داشت. در تمام شناسایی ها سعی می کرد خودش حضور داشته باشد.
بعد از شهادت شهید جهانآرا؛ همین مسیر با شهید موسوی ادامه یافت؟
ابزار و امکاناتی که جمع آوری شد، مثل توپهای ۵۲ عراقی، توپهای ۱۵۵ ارتش، ۱۲۲ عراقی و ۱۳۰ خودمان. به وسیله اینها سپاه خرمشهر درست شد. اولین واحد ۱۰۶ و توپخانهای که توی سپاه راه افتاده سپاه خرمشهر به اتکای ابزار و ادوات مصادرهای و غنیمتی این کار را توانستند انجام دهند. برای ۳۰۰ نفر پرسنل ۱۶ قبضه سلاح سنگین داشتیم. در هر منطقهای؛ صحنه جنگ را تغییر میدادند. همگی این زحمات با درایت شهید موسوی و خود برادرانی که دست اندرکار بودند صورت گرفت.
آقای شهید موسوی بسیار باهوش بود. آن موقع جذب شدن برای پزشکی کار مشکلی بود مثل همین امروز؛ علاوه بر هوش سرشار، از صبر زیادی نیز برخوردار بود. ایشان ظرفیت و توانایی فکری خیلی خوبی داشت. انسان فهیمی بود. فرد مقتصدی بود با اسراف برخورد می کرد؛ هر کاری را با حداقل هزینه جمع میکرد.
یک ویژگی که ایشان داشت دوست نداشت خودش مطرح بشود. به دنبال این بود که کار با کیفیت بالا صورت بگیرد. لذا وقتی قرار بر این شد که برادران سپاه خرمشهر یگان تشکیل دهند و این یگان در آزادسازی خرمشهر ماموریتی را داشته باشد، ایشان هیچ مسئولیتی قبول نکرد. مسئولیتش را به آقای عبدالله نورانی داد و گفت شما فرمانده باش. با توجه به اینکه تقریباً همه از ایشان حرف شنوی داشتند، نکاتی که به ذهنشان میرسید را انجام میداد. آن موقع من خودم مسئول اطلاعات عملیات یگان بودم.
مثلاً شاید یک شب در میان، دو شب در میان ایشان در شناسایی هایی که ما انجام میدادیم حضور داشتند. یعنی خودش در میدان حضور و همراهی پیدا میکرد. یک فرد فرهیختهای بود که خودش برای خودش مهم نبود. تلاشش را گذاشته شده که پیکان حمله به مواضع دشمن خوب طراحی و اجرا بشود و در کیفیت خوبی انجام داد.
فرمودید خیلی از نیرو ها و یگان ها از ایشان حرف شنوی خیلی خوبی داشتند با توجه به اینکه اولین فرمانده سپاه خرمشهر شهید جهان آرا بودند با آن سابقه سیاسی و مبارزاتی و با توجه به کارهایی که در سپاه کردند، بعضاً در جاهای دیگه ای ازسپاه دیده میشود بعد از شهید شدن فرمانده لشکر یا فرمانده تیپ آن تیپ مثل قبل از فرمانده بعدی یا همدل نبود و ارتباط عاطفی را نداشت ولی در اینجا به نظر می رسد این روند ادامه داشته است. یعنی بعد از شهید جهان آرا، شهید موسوی این را ادامه دادند. این موضوع را چگونه می بینید؟
انتخاب درست؛ وقتی افراد درست انتخاب شوند هر کس در جای خودش و دقیقا درست بنشیند این اتفاقی است که رخ می دهد. اما اگر درست ننشیند، یک فردی بر اساس رابطه یا دوستی و رفاقت بیاید بنشیند و نقش در بین آن گروه تشکیلات نظامی نداشته باشد، به جای آنکه تبدیل به یک اتفاق خوب شود، تبدیل به یک اتفاق بد می شود. شهید موسوی بین بچه های خرمشهر محبوبیت داشت و از طرفی دیگر در دوره مبارزه با رژیم هم جزو افراد شاخصی بود که فعالیت میکرد. لذا ایشان مقبولیت عمومی در بین بچه های خرمشهر داشت.
چقدر به نظر کارشناسی و به نظر فرماندهان یگان خودش اعم از فرمانده گردان و گروهان اتکا می کردند؟
ایشان یک فرد تحصیلکرده و فهیم بود؛ در جریان آزاد سازی خرمشهر خودش مسئولیت به عهده نگرفت. این خیلی مهم بود. معمولاً باید اینگونه باشد که کسی که فرمانده سپاه خرمشهر است باید مثلاً فرمانده تیپ ۲۲ بدر میشد. ولی ایشان این کار را نکردند. گفت آقای نورانی شما بیا این کار را انجام بده. من در کنار شما هستم هر جا یگان با مشکل مواجه شد ورود خواهم کرد. در حساسترین موضوع قبل از هر عمیلاتی، شناسایی منطقه عملیات است و بر اساس همین شناسایی قبل عملیات طرح و مانور عملیات شکل میگیرد خودش در شناسایی حضور پیدا میکرد. با گروههای ۷-۸ نفره که برای شناسایی میرفتند؛ ایشان در گروه ها حضور داشت بدون اینکه بخواهد اعمال نظر کند. فرمانده تیم بود ولی ایشان همراه تیم بود.
یک نوع آموزش مدیریت و کنترل و مراقبت فردی فعالیت زیر مجموعه با حضور خودش اعمال می شد. و اگر جایی نیاز بود تذکری، راهکاری و پیشنهادی داده بشود، ایشان می داد و همه نیز قبول می کردند؛ چون فرماندهشان بود و همه او را قبول داشتند. خب آن موقع اینگونه نبود که بر اساس دستور عزل و نصب صورت بگیرد بخصوص که سپاه تازه راه افتاد بود. لذا با توجه به مقبولیت عمومی پیشنهاد شد که ایشان به جای شهید جان آرا فرمانده سپاه خرمشهر باشد.
آیا ایشان حساسیتی نسبت به جان افراد تحت فرماندهی خود داشتند؟ این موضوع چقدر برای ایشان مهم و حیاتی بود؟ بعضاً مطرح میشود که فرماندهان سپاه در این موارد کوتاهی داشتند!
اصلاً اساس اینکه ایشان می آمد شناسایی می کرد چه بود؟ وظیفه ای نداشت که زیاد کار شناسایی را انجام بدهد. این شناسایی برا ی چه انجام می شد؟ برای اینکه ما یگان را نیروهایی که داریم چگونه از خطر عبورشان بدیم که بتوانند بیشترین ضربه را به دشمن بزنند، دشمن را در یک جاهایی دور بزنند یا توی نیروهایش شکاف به وجود بیاورند. این اتفاق اگر بیافتد طبعاً تلفات نیروی انسانی ما پایین میآید. آن موقع که ما ابزار شناسایی مثل هواپیما بدون سرنشین نداشتیم. لذا بر اساس شناسایی ها و طرح مانور و طرح عملیات بررسیهای میدانی خود پرسنل بیشتر صورت میگرفت، نیرو های اطلاعات عملیات یا نیروهای میخواستند عمل بکنند.
در این حادثه ای که رخ داد با توجه به اینکه یگان ۲۲ بدر در حساسترین نقطه قرار بود عمل بشود، فرماندهان گردانها، معاونین گردانها؛ اینها همگی میرفتند منطقه تا ارزیابی داشته باشند ببینند هر کس از کجا و چگونه باید برود. لذا در جواب این فرمایش که شما میگویید آیا ایشان به جان افراد حساس بود یا نبود یا همینطور به خط دشمن یا نه؟ نه. به چه دلیل، به این دلیل که خودش حضور پیدا میکرد. مسیری که نیرو میخواهد برود و دشمن را دور بزند یا نقطهای که میخواهد به دشمن حمله بشود.
لذا حضور ایشان به دلیل بیکاری یا اشتیاق شخصی حضوری پیدا کردن در ماموریت ها نبود؛ بلکه برای پوشش این فرمایشی که جنابعالی می گویید حداکثر ضربه و حداقل تلفات را در برنامه کارمان داشته باشیم.
چگونه از شهادت شهید موسوی با خبر شدید؟
آن موقع که ایشان شهید شد – اینطور در یادم هست که - ما در مرحله ۱ عملیات آزادسازی بیتالمقدس را شروع کرده بودیم و رسیده بودیم به جاده. در مرحله دوم باید می رفتیم تا مرز. مرحله سوم از خطوط دفاعی که دشمن از شرق یعنی از رودخانه تا مرز به سمت شرق و جنوب کشیده بود باید مانور میدادیم. ایشان در مرحله اول فکر میکنم وسط بمباران هوایی و ایشان بر اساس بمباران هوایی شهید شد. تمام امعاء و احشاء ایشان بیرون ریخته بود. یعنی چنین اتفاقی برای ایشان افتاد. آن موقع که این اتفاق افتاد، همه سوگوار شدن؛ علاقه زیادی به فرمانده خودشان داشتند. در اوایل سپاه و در دوران جنگ اینگونه نبود که ابلاغی باشد. ایشان را براساس شناخت و مقبولیتی که در پرسنل داشت او را فرمانده سپاه گذاشتند.
لذا بر این اساس توی روحیه برادر ها تأثیر منفی داشت ولی ما هم راهی جز ادامه جنگ نداشتیم. بیایم به عزاداری و اینها برسیم چون همه باید داخل خطوط دفاعی میماندند تا از مواضعی که تصرف کردند، دفاع بکنند. از طرفی هم باید می رفتیم پیش روی می کردیم و خرمشهر را آزاد می کردیم. وضعیت اینگونه بود.
27219
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1903597